دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

سلام
بسیا عالی و خوب من که راضی هستم

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

آقازاده

       .
       " آقا زاده "
.
ای که بر ریشِ ملّتی خندان/
.
آجر است  نانِ مردمِ ایران/
.
شرم دارم که گویمت انسان/
.
سور و ساتِ شما و فرزندان/
.
مردم از سُفره می دهد تاوان/
.
حیف از لواسان !!//

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
شعر : حبیب رضائی رازلیقی
.
قالب : سروش 

 

  • حبیب رضائی رازلیقی
  • ۰
  • ۰

مرداب بودم

.
       "مرداب بودم"

.

چو مست باده هایِ ناب بودم
ندیدم رفتنت را خواب بودم

.

نگاهم خیره برگیسویِ چون شب
رخِ زیبایِ چون مهتاب بودم

گمان کردم که می مانی و امّا
تو بودی رود و من مُرداب بودم

.

به اَمواج خروشانم سپردی
به شب افتاده درگرداب بودم
 .
دلم از رفتنت در سینه مُرده
شکستم در درون، بیتاب بودم

.

در این غمخانه افتاده به کُنجی
به دور از تابشِ آفتاب بودم

.

"حبیبم" رفته هرشب در فراقش
به حال سجده در محراب بودم

.

شعر : حبیب رضائی رازلیقی  

 

 

 

 

  • حبیب رضائی رازلیقی
  • ۰
  • ۰

 

      " کاروان در راه است "

.

گرچه بودم بی صدا، از دور مهمان خدا

.

سفره را بستند و دیگر رفت شبهایِ دعا

وای اگر آید محّرم موسمِ ماه عَزا

طاقتِ دوری ندارم تا بمانم بی صدا

از حسینِ فاطمه، دیگر مکن ما را جدا

عطرِ اربابم حسین می آید 
.

شعر از : حبیب رضائی رازلیقی

.

پ ـ ن
ان شا الله  محّرم  بدون قرنطینه عزاداری کنیم

.

  • حبیب رضائی رازلیقی
  • ۰
  • ۰

شهدِ وصال

.
شهدِ وصال 
.
ساقی قدحم پرکرد ، امشب می نابم داد/ 
.
گیسو به رخ افکنده ، مستانه جوابم داد/
.
از باده شدم سیراب، وانگاه بخوابم داد/
 .
هشیارنخواهم شد ، چون سرخ شرابم داد/
 .
تشنه ام بر رخِ یار، گاهِ سحر//
 .
......حبیب رضائی رازلیقی 
.
پ ـ ن 
شهید نظر میکند به وجه الله 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
.
عاشقانه ای در قالب سروش اما به زبان کهن 
تقدیم به برادر عزیز استاد رضاپور مبتکر شیوه های نوین شعر

  • حبیب رضائی رازلیقی
  • ۰
  • ۰

او می آید

.
"او می آید"
.
گرنباشی چشم بینا را چه سود /
عمرمن آمد به سر، امّا چه زود /
بوف ظلمت شعرخاموشی سرود /
حسرت دیدار تو، حقّم نبود /
تا نفَسی مانده، بیا //
.
.......حبیب رضائی رازلیقی

.

  • حبیب رضائی رازلیقی
  • ۰
  • ۰

زیارت ازدور

( زیارت از دور )
.
ای حجّتِ حق ، بارگَهت نورِ امیدم
با عشقِ تو بر ساحلِ مقصود رسیدم
.
ای درگهِ تو نورِ تجلّایِ الهی
بازارِ رضا، رَحمتِ  رحمانُ خریدم
.
شد بسته رَهِ کرب و بلا ، گَرنجفُ شام
در مشهدِ تو لاله زِگلزارِ تو چیدم
.
دلتنگ زیارت شده ام ، در همه عمرم 
ـ اینگونه حرم سرد و غریبانه ندیدم
.
از دور سلامت کنم ای شاه خراسان
وان صحن و سرا دیدمُ از غصه خمیدم
.
از سوی حرم عطر تو آید به مشامم
درهای حرم باز شوَد ، داده نویدم
.
دل طاقت دیوار ندارد ، چه بگویم 
دشوار زیارت شده در سالِ جدیدم
.
آزرده شده قلب تو ، تکرار نگردد  
نادم شده ام ، واسطه قران مجیدم
.
تاریک شد امسال اگر عید "حبیبت"
آقا بطلب تا که شوَد عیدِ سعیدم 
.
.
شاعر : حبیب رضائی رازلیقی
            
.

  • حبیب رضائی رازلیقی
  • ۰
  • ۰

ذهن مبتلا


      ( ذهن مبتلا )
.
روزها فکر من این است همه شب این سخنم
که گرفتار بلایم  زِ چه رو دَم نزنم

.

چه خطایی، چه قصوری که زِما سرزده است؟
وین چه دردیست که افتاده به جانِ وطنم

.

سایه افکنده به ایران و به دنیا کرونا
ترس باعث شده آیینِ دیانت شکنم

.

چو بلا آمد و عبرت نگرفتم، به ستم
نان آجر کنم از سودِ کلان، دل نَکَنم

.

کرونا خدعه بوَد، فتنه ی دشمن بنِگر
مبتلا کرده چرا؟ ذهنِ مرا، تا بدنم

.

شدم از مسجد و ازمدرسه محروم، چرا؟
ذهنِ آلوده شده  عامل این گم شدنم

.

لعن و نفرین خدا بر دلِ شیطان صفتان
شیشه ی عمرِ همه محتکران را شکنم

.

ترس افتاده به جانم شده کابوس چرا؟
زاده ی خطه ی ایران و کفن پوش تنم

.

ای (حبیبم) ندهم ترس به دل از کرونا
بارِ خود بسته و آماده ی جان باختنم

.


شاعر : حبیب رضائی رازلیقی

  • حبیب رضائی رازلیقی
  • ۰
  • ۰

بی قرار است قلم

بی قرار است قلم
.

از حسین سیر نگردم بخدا

.
از طریقش نکنم راه جدا
.
حق مطلب نتوان کرد ادا
.
بی قرار است قلم
.
.
شاعر : حبیب رضائی رازلیقی
  • حبیب رضائی رازلیقی
  • ۰
  • ۰

.
" سردارِ بی ادعا "
.
خیره گشته چشمِ دنیا سوی تو
خون سرخت کرده زیبا رویِ تو
.
دور بودی از وطن وا غُربتا
پیروِ راهِ شهیدان خویِ تو
.
پیکرت شد قطعه قطعه وایِ من
گفته شد گشته جدا بازویِ تو
.
دلبری هایت زِ امت دل رُبود
ملتی همراه شد تا کویِ تو
.
نام یک ملت  سلیمانی شوَد
کودک و پیر و جوان رهپویِ تو
.
خیزشِ امت نگر سردارِ ما
در جهان بر پا کنیم اردویِ تو
.
با سپاه قدس یورش می بریم
بر ستمکاران با نیرویِ تو
.
حک کنم اسمِ تو را بر سینه ام
عاشقانه می شوم همسویِ تو
.
شاعر: حبیب رضائی رازلیقی
.
پ ـ ن
ضمن تسلیت به امت شهید پرور
به عرض میرسانم
در دفاع مقدس بود حاج قاسم را دیدم 
اما بعد از شهادتش شناختم  
.

  • حبیب رضائی رازلیقی
  • ۰
  • ۰

چلّه نشین

       

.

 ( چلّه نشین )

.

منزل کنم بعد ار تو در ویرانه ها
مجنون شوم همراه با دیوانه ها

.

آتش به جان افتاده از دوریِ تو
خود را کُنم رسوایِ در میخانه ها

.

در انتظارم باز آیی از سفر
وانگه رها گردم از این بیگانه ها

.

گمراه گشتم در مسیرِ عاشقی
باز آی باطل گردد این اَفسانه ها

.

تا کی خمارِ دیدن رویت شوَم
چشمم به ره درحسرتِ پیمانه ها

.

شهرِ مرا روشن نما با نورِ خود
چون مانده درظلمت همه کاشانه ها

.

عمری به دیدارِ(حبیبم) زنده ام
آیی اگر بوسه زَنم برشانه ها

.

امّا کنارم بوده ای، خاکم به سر
حالِ تو می پرسیدم از پروانه ها

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

شاعر : حبیب رضائی رازلیقی
قالب : غزل
وزن : مستعلن مستفعلن مستفعلن
بحر : رجز مسدس سالم

  • حبیب رضائی رازلیقی