دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

سلام
بسیا عالی و خوب من که راضی هستم

آخرین مطالب

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

ناز مکن

( ناز مکن )


نغمه ی رفتن زِ برَم ساز مکن 

حالِ دلم سخت شوَد ناز مکـن 


من که خریدار شدم نازِ تـو را 

با دلِِِ من مسئلـه آغـاز مکـن 


عشقِ تو آتش زده برجان و دلم 

زخـمِ دلـم کهنـه بوَد باز مکـن 


همچو پرنده پرِ خـود را مگشـا

شهپرِ خود باز چو شهباز مکـن


گر بـروی عاقبتـم گشتـه فنـا

کرده رها خانـه و پرواز مکن


یک تنِ بی روح شوَم در پیِ تـو

ظلم و ستم بـا دلِ دَمساز مکـن


خنجرِ ابرو زچـه رو تیـز کنـی 

تیغ بـه زخمِ دل پـُر راز مکــن


همـرهِ راهَـت دلِ مـن را بنِمـا

عشقِ مرا ملعَبـه ابـراز مکــن


چشم سیاهت شده شـورِ غزلـم

حرف بسی دارم و ایجـاز مکـن


بـر دلِ شیـدایِ حبیبـت نظـری 

رسمِ جفـا با منِ جـان بـاز مکن


        حبیب رضائی رازلیقی


قالب غزل

وزن 

مفتعلن مفتعلن مفتعلن

بحر رجز مسدس سالم 


ـــــــ ـــــــــ ــــــــ ـــــــ

پ ـ ن

رفتن سخت است جداشدن تلخ بار است

رفتن اگر به سوی معشوق  هم که باشد 

بازمانده درفراقش میسوزد

بیاد آتش نشانهایی که پرواز کردند و ملتی در فراقشان سوختند


  • حبیب رضائی رازلیقی
  • ۱
  • ۰

آوار

( آوار )

عشق بازی میکنی

با شعله ها

شعله هایی را که من

با غفلتم افروختم

دود و آتش

سازه های آهنین

این چنین آوارشد

وتو فرزند وطن

در جدالی سهمگین

با آتشِ حاصل کوتاهی من

سوختی در زیر آوار


با چهره ی افروخته

عرق جبین تان

ممزوجِ با خون سرختان

آرام چکیده روی آتش


غیرت نجومی طلبد

همچو ابراهیم 

داخل آتش شدن


.......حبیب رضائی رازلیقی


پ ـ ن


ساختمانی در جمهوری فروریخت

روی قلب مردم 

آوارها را از روی قلبم بردار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  • حبیب رضائی رازلیقی