دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

سلام
بسیا عالی و خوب من که راضی هستم

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

جهان را چه شد؟

"جهان را چه شد" 

خداوند عالم، جهان را چه شد 
دراین آسمان اَختران را چه شد؟ 

صدایِ همه ساز ها نی شده
نوایِ خوش بلبلان را چه شد؟ 

چرا تیز و بُرّان شده دشنه ها
صفایِ دل دوستان را چه شد؟ 

چرا نورِ خورشید کمتر شده
رخِ آبی آسمان را چه شد؟ 

چرا صورتِ یار پوشیده است
شکر خنده یِ دلبران را چه شد؟ 

دبستان شده ساکت و سوت کور
صفِ  شادیِ کودکان را چه شد؟ 

نمادِ محبت شده فاصله
به شب قصه یِ مادران را چه شد؟ 
ـ
درختان همه گورِ خود کنده اند
بهار آمده بوستان را چه شد؟ 

"حبیبان" شده پاک از خاطره
بگو صورتِ مهربان را چه شد؟ 

شعر: حبیب رضائی رازلیقی
  .  

  • ۰۰/۰۸/۱۵
  • حبیب رضائی رازلیقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی