دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

سلام
بسیا عالی و خوب من که راضی هستم

آخرین مطالب

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

جا مانده

    " جا مانده "

شب تا به سحر بر در میخانه نشستم
بی اذن ورودی که ازآن دل نگسستم
 .
یاران همه سر مست از این باده گساری
دیدم رخِ معشوقه ی پیمانه بدستم

.

گفتم که پشیمانم و ساقی کرمی کن
نادم شده ام حُرمتِ این خانه شکستم

.

بیگانه مپندار مرا صاحبِ خانه
بُبریده ام از زهد و ریا، دل به تو بستم

.

عمریست به میخانه به کنجی بنشینم
خواهان میِ سرخ در این میکده هستم

.

نزدیکترین، از همه کس بوده "حبیبم"
غافل شده از یار، دلِ باده پرستم

.

شعر : حبیب رضائی رازلیقی

 

  • حبیب رضائی رازلیقی
  • ۰
  • ۰

فراق برادر

‍ فراق برادر

دون ده رن قانه گوزوم نن ، بو آخان یاشیم اولوب

قلبیم اود دوتی یانور ، گول کیمی قارداشیم اولوب

آنا خوش گلدون ایله ، گلدی قوناق نازلی بالون

غملی گونده دایاقیدی ،  منه یولداشیم اولوب

.

...........تا هستم داغدارتم

 

ــــــــــــــــــــ

برادرم را در اثر ابتلا به کرونا

از دست دادم

  • حبیب رضائی رازلیقی