دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

سلام
بسیا عالی و خوب من که راضی هستم

آخرین مطالب

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰



(وداع بی بی رُباب با اَصغر )



دلم را می بری شیرین زبانم

گلِ نشکفته ام آرامِ جانم


مکن خون بر دلم مادر فدایت

لبت عطشان نمی آید صدایت


نشد شیرت دَهم ای مونسِ غم

ندارم تا نَهم زخمِ تو مَرهم


نگردان رویِ خود ای غنچه یِ تر

عزیزِ من مگر قهری زِ مادر 


نگاهت میکنم شرمنده گردم

لبت بینم زِ غم آکنده گردم


به دریا شد عمو اَندر پیِ آب

نماید کودکانِ تشنه سیرآب


عزیزِ من نمیدانی چه ها شد

به نهرِ علقمه غوغا بپا شد


بهایِ آب سنگین بوده گویا

هدف شد دیده ی زیبای سقا


به سنگِ کینه بشکستن سَبو را

بریدن دست و بازویِ عمو را


تو هستی آخرین سربازِ بابا

بپوشانم تو را من رختِ زیبا


برو آرام شو آغوش بابا

به آغوشی که دارد بویِ زهرا


سرافرازم نما ای جانِ مادر

تو یاری کن پدر مانند اکبر


سپردم بر خدا ای پاره یِ تن

کفایت میکند گهواره بر من

.

.


گلویِ طفلِ عطشان را روا بود ؟

خَدنگی زین چنین آیا سزا بود ؟


به یک نکته اشارت مینمایم

که عُذر از حضرتِ مَهدی بخواهم


سه سر تیری زدن بر پورِ حیدر

زِ مرکب سرنگون شد میرِ لشکر


همان تیری زِ پا افکنده شیران

هدف کردن گلویِ طفلِ عطشان


چنان تیری بریده سر زِ اَصغر

جهان باشد خجل تا روزِ محشر


قلم بس کن دگر اَشکم روان شد

صدایِ ناله ام بر آسمان شد


(حبیبت) را شوَد گهواره چاره

ندارد در دو گیتی یک ستاره

.

........حبیب رضائی رازلیقی

.


قالب : مثنوی

وزن : مفاعیلن مفاعیلن مفاعل

بحر : هزج مسدس محذوف


تقدیم به عاشقان امام حسین ع  که با ترک حجاز

و حرکت به سوی معبود جهانی را عاشق خود ساخت

 

  • حبیب رضائی رازلیقی
  • ۰
  • ۰

گلگون چهره های مست

( گلگون چهره های مست )


امشب به میِ نابت ، تا گاهِ سحرمستم

ساقی قدَحم پر کن ، سجّاده یِ خود

بستم


رفتم رَهِ صد ساله ، در یک شبِ مستانه

بتهایِ عبادت را ، در بُتکده  بشکستم



خارج شدم از مکتب ، رفتم درِ میخانه

دروازه یِ ایمان را ، در میکده ها بستم



این چهره یِ زردِ من ، گلگون شده با

باده

هُشیار نخواهم شد ، از بندِ ریا رَستم



در جمعِ وفا داران ، محبوبِ من است

تنها

دیوانه یِ گیسویش ، از بتکده بُگسستم



در راه وصالش گر ، دشواریِ رَه باشد

جان فدیه یِ دیدارش ، خواهانِ خطر

هستم



ای ماه رُخت پنهان ، از دیده ی هُشیاران

با خیلِ خُماران به ،  دیدارِ تو پیوستم



با جمعِ خراباتی ، مستانه کنم خنده

پروانه شدم شمعت ، از معرکه ها

جَستم


 

بشنو زِ ( حبیب ) امشب ، رازِ دل خود

گوید

در ساحل نومیدی ، غربت زده بنشستم



صد حیف دراین ایام ، عمری به فنا دادم

در عهدِ کهنسالی ، لرزان بوَد این دستم



........... حبیب رضائی رازلیقی


قالب : غزل

وزن : مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن

بحر : هزج مثمن اَخرب سالم

  • حبیب رضائی رازلیقی