دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

سلام
بسیا عالی و خوب من که راضی هستم

آخرین مطالب

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

چرخ زمان ..ترکی

( چرخ زمان ) ترکی


ای قامَتـی رَعنـا گـؤزی شهـلا بویـی بستـه 

جـولان وئـری سـن کامـروا یـاری خجستـه 


حیراندی ننـون قامتـی وه ای گـؤزل اوغـلان 

نفسـون آتـی دیوانـه دور ، اَفسـار گُسستـه 


سرعتلـه گئچـور چرخِ زمان تُرمـوزی یوخـدور 

قبره گئـدوری قافلـه میز دستـه بـه دستــه 


سنـده قوجالارسـان گئدجـک دور بو جوانلیـق 

بیـراَلـده عصـا اوچ قـدم ، اِئیلـر سَنی خستـه 


قیمــت لی وجــودون آتـادان دور‌ آنـادان دور 

حرمـت اِئلـه قویمـا اولا لار قلبـی شکستــه 


آهـو کیمـی باغـلاردا قاچـاردی بـو جماعـت 

بـو قامتـی خـم لـر کـه أولـوب بـاز نشستـه 


سیندرما سینیق قلبی لری ظلمه باش اَئگمـه 

عشقیلـه ئـورک لـر یئتیشــر جـامی اَلستــه 


قُرآنـدی نشانه بو یولا سئـوز لـری چوخـدور 

نازیـل أولونـوب آیـه لَری چون گولـی دستـه 


اولسیـدی اَگر دنـده عقـب چرخـی زمانــدا 

بیر لحضـه گئـدَم مدرسیـه نیم کـت اوستـه 


آللاه نه گؤزَل گونلـری بیهـوده طـی اِئتـدوک 

بیـر ثانیــه سـی گلمـز اَلـه روزی گذشتـــه 


دنیـا توخیـان خُدعیــه آللانمـــا ( حبیبیــم ) 

شهزاده لری قانـه چکـوب قوملارون اؤستــه 


..........حبیب رضائی رازلیقی


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


(خوش بحال اوناییکه ترکی بلد هستند)


ترجمه 


ای که قامتت رعنا و چشمهای زیبا داری با کامروایی جولان میدهی ای یار خجسته ی من 


مادرت بر قد و بالای رشیدت حیران است 

مواظب باش اسب نفس دیوانه و افسار گسسته میباشد 


چرخ زما بدون ترمز با سرعت میچرخد دسته دسته قافله عمر ما به سمت قبر در حرکت است 


جوانی تو هم میگذرد و تو هم پیر خواهی شد 

روزی میشود عصا بدست قادر نخواهی شد که سه قدم راه بروی 


وجود با ارزشت از پدر و مادرت می باشد 

حُرمت شان را نگه دار و دلشـان را نشکن 


این جماعت یک زمان مانند آهو میدویدند 

همانهایی که با قد خمیده بازنشسته شده اند


قلبهای شکسته را نشکن و زیربار ظلم نرو 

با عشـق است قلبهـا به جـام اَلسـت خواهند رسید 


قرآن نشانه این راه است و حرف های زیادی دارد 

نازل شده است  آیه هایی مانند دسته گل برای تو 


اگـر چرخ زمـان دنـده عقـب داشت 

یک لحظه میرفتم به مدرسه و مینشستم روی نیمکت 


خدایا چه روزهای قشنگی را بیهوده طی نمودیم 

یک ثانیه از روز گذشته دیگر بدست نخواهد آمد 


ای حبیب فریب خدعه هایی را که دنیا برایت بافته نخور 

این دنیا شاهزادگان را روی ریگ بیابان به خاک و خون کشیده

  • حبیب رضائی رازلیقی
  • ۰
  • ۰

روزه ی عشق

( روزه ی عشق )

به سحَر ذکرِ تو را گویم و آواز کنم
کی شود روزه ی خود با رخِ تو باز کنم

عطرِخوش را نَفست داده به گلهایِ جهان
غزلم با تو صفا دارد و آغاز کنم

به شبی در بگُشا بر منِ عاشق صنَما
رویِ زیبای تو را بینم و پرواز کنم

لب فرو بندم و تا گاهِ سحر وقتِ اَذان
که به یاریِ تو افشایِ بر این راز کنم

دمِ افطار شود چشمِ تو شیرین رُطبم
زنده گردم به نفسهایِ تو اعجاز کنم

ملکا عشق تویی ، خالقِ صد غمزه تویی
به فدایت سرو جان هدیه بر این ناز کنم

چشمِ زیبایِ تو ایمانِ مرا کرده فنا
به سحر عشقِ تو در میکده ابراز کنم

خم ابرویِ کمانت زده آتش به دلم
گو که آرام چه سان این دلِ لجباز کنم

شرطِ دیدارِ تو باشد زِ خطرها گذرم
دل و جان فدیه ی بر قامتِ طناز کنم

به (حبیبت) نظری کن رخِ خود را بنما
فخرِ دیدارِ تورا در همه جا ساز کنم 

............حبیب  رضائی رازلیقی
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
قالب : غزل  متحدالارکان
وزن: فعلاتن  فعلاتن  فعلاتن  فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
  • حبیب رضائی رازلیقی