دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

سلام
بسیا عالی و خوب من که راضی هستم

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

مرداب بودم

.
       "مرداب بودم"

.

چو مست باده هایِ ناب بودم
ندیدم رفتنت را خواب بودم

.

نگاهم خیره برگیسویِ چون شب
رخِ زیبایِ چون مهتاب بودم

گمان کردم که می مانی و امّا
تو بودی رود و من مُرداب بودم

.

به اَمواج خروشانم سپردی
به شب افتاده درگرداب بودم
 .
دلم از رفتنت در سینه مُرده
شکستم در درون، بیتاب بودم

.

در این غمخانه افتاده به کُنجی
به دور از تابشِ آفتاب بودم

.

"حبیبم" رفته هرشب در فراقش
به حال سجده در محراب بودم

.

شعر : حبیب رضائی رازلیقی  

 

 

 

 

  • ۹۹/۰۳/۲۷
  • حبیب رضائی رازلیقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی