دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

سلام
بسیا عالی و خوب من که راضی هستم

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

ذهن مبتلا


      ( ذهن مبتلا )
.
روزها فکر من این است همه شب این سخنم
که گرفتار بلایم  زِ چه رو دَم نزنم

.

چه خطایی، چه قصوری که زِما سرزده است؟
وین چه دردیست که افتاده به جانِ وطنم

.

سایه افکنده به ایران و به دنیا کرونا
ترس باعث شده آیینِ دیانت شکنم

.

چو بلا آمد و عبرت نگرفتم، به ستم
نان آجر کنم از سودِ کلان، دل نَکَنم

.

کرونا خدعه بوَد، فتنه ی دشمن بنِگر
مبتلا کرده چرا؟ ذهنِ مرا، تا بدنم

.

شدم از مسجد و ازمدرسه محروم، چرا؟
ذهنِ آلوده شده  عامل این گم شدنم

.

لعن و نفرین خدا بر دلِ شیطان صفتان
شیشه ی عمرِ همه محتکران را شکنم

.

ترس افتاده به جانم شده کابوس چرا؟
زاده ی خطه ی ایران و کفن پوش تنم

.

ای (حبیبم) ندهم ترس به دل از کرونا
بارِ خود بسته و آماده ی جان باختنم

.


شاعر : حبیب رضائی رازلیقی

  • ۹۸/۱۲/۱۴
  • حبیب رضائی رازلیقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی