دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

سلام
بسیا عالی و خوب من که راضی هستم

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

تولدم


( تولدم )


چو شوکران بوده اگر

یه وقتایی همچو عسل

شاد بودم، یا خون جگر

گذشت یک سال دگر


عمری که چار نعل می تازه

خفته به خواب غفلتیم

اگر که خوب بودم، یا شر!

از این کتاب عمرِ من

ورق خورده برگِ دگر


وقتی صدای گریه ام 

رسید بر گوش پدر

ماما می گفت مژده حاجی

خدا به تو داده پسر

به یمنِ شادیِ خبر

گشته فناااا...

...موجودی جیب پدر!


پ ـ ن

بنام خدا

با سلام به دوستانم و اساتید محترم

خوشحالم که خداوند ثروت زیادی بر من عطا نموده

چه ثروتی بالاتر از شما؟

و مهمتر 

ثروتی بالاتر از نوکریِ نوکرانِ اَبا عبدلله ع مگر هست؟

خدایا شکررررررر



  • ۹۸/۰۳/۰۱
  • حبیب رضائی رازلیقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی