دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

سلام
بسیا عالی و خوب من که راضی هستم

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

کاش بودی


       ( کاش بودی )



تو نباشی زِ لبم خنده گریزان شده است

شده بی وزن غزل ، شعرِ پریشان شده است


همچنان فاصله افتاده میانِ من و تو

بغض در بندِ گلو سینه چو زندان شده است


بی حضورت چه کنم میکده بی لطف و صفاست

کنجِ میخانه سیه چالِ خماران شده است


جان نباشد به تنم بی تو مرا مرگ رواست

سایه ای جسمِ مرا مانده که بی جان شده است


دیدن روی تو آغازِ خوشی هایِ من است

بی حضورت غم و اندوه فراوان شده است


وقت آن  گشته که پیمانه ی آخر بزنم

کاش بودی که دلم آتشِ سوزان شده است


رویِ زیبای تو را گرچه ندیدم به عیان

لیک تعبیر به خوابم رخِ تابان شده است


تَرسم آن گاه بیایی شده جایم دلِ خاک

تُربتم فرشِ قدم هایِ بشیران شده است


منتظر دیده به راهم که شود طلعتِ فجر

دلِ غربت زده بی تابِ بهاران شده است


مرزها را شکند صوتِ خوشت منجیِ حق

غرب چون مطلعِ خورشیدِ فروزان شده است


آفرین بر قلمم وصفِ تو سر مشق نمود

ای (حبیبم) غزلت هدیه به یاران شده است


.........حبیب رضائی رازلیقی


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

قالب : غزل

وزن : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن

بحر : رمل مثمن مخبون سالم 

  • ۹۶/۰۹/۰۲
  • حبیب رضائی رازلیقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی