دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

سلام
بسیا عالی و خوب من که راضی هستم

آخرین مطالب
  • ۱
  • ۰

غیرتِ سوخته

( غیرتِ سوخته )


زخمی تازه 

رویِ زخم های کهنه

گویا که دردمان

هرگز کهنه نگردند

رها کن مرهم و التیام

چاره ای نما 

بارش چشمان یتیم !


از کجا باید گفت.....


از آوار که آتش زد و سوخت

یا سیل که بُرد . آرزوی کودکان

از قطاری که به مقصد نرسید

 

بار دیگر حادثه

در آزادترین شهر وطن

انفجار ، در دلِ تاریک زمین

سوخت مردان غیور

.

و چه سخت است در آوردن نان

از دهانِ اژدهایِ سهمگین حادثه

نان آغشته به خون 

دستها پینه زده

چهره ها افروخته 

صورتان دود آلود

زیر آفتاب سوخته


همسری ، چشم انتظار شویِ خود

دیر کرده 

انتظارِ تلخیست

گرم است غذای همسرش رویِ اجاق

ساعتی بعد 

شیون و زاریِ خانواده ها 


دلخوشم

هرچه سریعتر

علت حادثه بررسی شود

چون که گردد مشخص  بانیان

شکرِ خدا 

بیمه هستند همه قربانیان !


چند صباحی دیگر

گردِ نسیان

روی این واقعه را پوشانَد

منتظر میمانیم

کی ، کجا ، حادثه ای دیگر را

شاید این بار هدفش کوچه ی ماست!


پ ـ ن

باز باید به سوگ غیرت بنشینیم 

غیرتی که سوخت در اعماق زمین


........حبیب رضائی رازلیقی

  • ۹۶/۰۲/۱۶
  • حبیب رضائی رازلیقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی