دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

سلام
بسیا عالی و خوب من که راضی هستم

آخرین مطالب
  • ۱
  • ۰

شب تلخ

بنام خدا


این شعر فعلا آخرین سروده ام میباشد 

تقدیم به  دوستان صاحب  ادب و کمال


( شب تلخ )


باز شب شد 

سازِ خود کوک کنم

جان پناهم شده تاریکیِ شب

نورِ شمعی ست مرا

دفتری و قلمی ، شده یارم امشب

کاش خوابم نَبرَد

چرتِ شب پاره شود


وای!!!

این  قلم را چه شده؟

آن نُـکِ تیزش را

میفشارد به رویِ دفتر

گویا قصدِ عداوت دارد


آه ..

سوراخ  شد این کاغذِ شعر

بشکند آن نُـک تیزت

که چرا تلخ نمودی شبِ من


دستهایم چرا میلرزد

نکند ؟ لرزشِ دستانِ من است

آری !

تقصیرِ من است

دستِ من  میلرزد

به قلم  بی خودی توپـیدم


هرچه بود 

پاره شده دفترِ من

و من اکنون

برایِ چند بیـت 

شعرِ ویران  شده

در سوگ  نشسته ام


وقت تنگ است  

باز نویسی بکنم یا نکنم ؟

شمع کوتاه شده

که بپایان رسیده عمرش


امشبم را باختم 

شمع هم شد خاموش 

حال من ماندم تاریکیِ شب

به امیدِ خوابی

خوابی از نوعِ عمیق

چشم خود را بستم


         حبیب رضائی رازلیقی





  • ۹۵/۰۱/۲۵
  • حبیب رضائی رازلیقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی