دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

سلام
بسیا عالی و خوب من که راضی هستم

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

            

[حالات خرابه شام]


باغم الفت دارد این ، عاشق مبتلا بـه شب

مثالِ نی شکسته ها ،همی کندنوا به شب


غروب کرد چو آفتاب ، ستاره هاشودعیان

که اختران آسمان ، شوند همصدا به شب


کبوتران شب ببین ،  که سردهندسرودغم

جفایِ روزگار را  ،کنند بــرملا  بــه شب


ندایِ العفو العفوِ ،   زاهدانِ شبانـــه را

فتاده اندبرآستان، به سجده بی ریابه شب


چشم براهِ دلبری ،  سفرکرده به راه دور

بریزدعاشق اشک خود ،بگونه درخفابه شب


خبر بگیر ازاین غریب ، به غربت خرابه ها

بسر رسیده عمر او ، نیامدش بابا به شب


یتیمی و اسیری و ،  گرسنگی و تشنگی

شکایتش کجا برَد؟ ، نبوده آشنـا  به شب


به دیوار خرابه ها ، تکیه کند بوقت خواب

اشک به روی گونه اش ،شود شبنمابه شب


نسیم ، زلفِ پریوشش، بخواب شانه میـزند

نیست اسیرِخواب ناز ، همی کند دعابه شب


بین مریدعشق را  ، رسد بکام عشق خود

ویرانه را فرا گرفت ، طنین ربّنــا به شب


آن سرخونین وبدید ، روان نموده اشک خود

به مقدمش هدیه کند ، گوهر پربها به شب


گفت به تاریکی شب ، خوش آمدی بمنزلم

خرابه نورانی شده ، توداده ای صفا به شب


جراحت زخم لبت  ،  به زخم دل دوا کــنم

صدایِ عشق منو تو ، که میکند نوا به شب


مصیبتش حزین بوَد  ،  فقط کنم اشاره ای

فتادسربه یک طرف ، خرابه شدعزا به شب


[حبیب]پابرهنه است ،  به موقع شهادتت

به پینهٔ پاهات بی بی ،نموده اقتدا به شب


                   حبیب رضایی


        بپایان آمد این دفتر 

            حکایت همچنان باقیست









  • ۹۴/۰۹/۲۲
  • حبیب رضائی رازلیقی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی