دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

دفتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

رنج وصالت بکشم چون بسی ، نوبت خود را ندهم بر کسی

سلام
بسیا عالی و خوب من که راضی هستم

آخرین مطالب

۱ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

عاقبت رفت

"عاقبت رفت" 

حالِ بیمار دلم را دیدو رفت
آتشی افروخت و خندیدو رفت

جاده نا اَمن و پر از گرگ و پلنگ
"راه کج بودُ " ولی پیچیدو رفت

هر پلی را که گذر کردو شکست
تخم کین پشتِ سرش پاشیدو رفت

گفتم از سوختنم بر تو چه سود
رنجِ من دید و ولی رنجید و رفت

رفت و پنهان شده در پشتِ غبار
راه مقصد رو کجا؟ پرسیدو رفت

شیشه ی نازکِ قلبم رو شکست
بر تنش رختِ جفا پوشیدو رفت

حبیب رضائی رازلیقی

  • حبیب رضائی رازلیقی